جدول جو
جدول جو

معنی ره بریدن - جستجوی لغت در جدول جو

ره بریدن
دزدی کردن، راهی شدن، رفتن
تصویری از ره بریدن
تصویر ره بریدن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از راه بریدن
تصویر راه بریدن
سفرکردن، سیر نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راه بریدن
تصویر راه بریدن
راه پیمودن، طی مسافت کردن، سیر و سفر کردن، راه زدن، مانع عبور کسی شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راه بریدن
تصویر راه بریدن
((بُ دَ))
راه پیمودن، دزدی از مسافران، راهزنی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ره بردن
تصویر ره بردن
راه جستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ره بردن
تصویر ره بردن
راه یافتن و پی بردن به جایی یا چیزی، راه بردن، راه جستن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ره بردن
تصویر ره بردن
((رَ. بُ دَ))
راه پیدا کردن، پی بردن
فرهنگ فارسی معین
برفتار آوردن، تحریک کردن، همراهی کردن، فهمیدن (مطلبی و مانند آن را)
فرهنگ لغت هوشیار
گوشت پاشنه مرکبی رابریدن برای منع راه رفتن قطع کردن عصب یاوتر عرقوب ستور پی کردن عقر: ملک فرمود تا خنجر کشیدند تکاور مرکبش را پی بریدند. (خسرو شیرین) یا پی بریدن از جایی. از آنجا رفتن ترک آن محل گفتن: ببرم پی از خاک جادوستان شوم با پسر سوی هندوستان. (فردوسی)
فرهنگ لغت هوشیار
جدا کردن سر (انسان و حیوان) از تن گردن زدن ذبح کردن، یا سر بریدن میبرند. گران میفروشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رحم بریدن
تصویر رحم بریدن
قطع رشتۀ خویشاوندی، ترک مراوده با خویشاوندان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پی بریدن
تصویر پی بریدن
کنایه از متوقف کردن
کنایه از سرپیچی کردن
بریدن رگ و پی پای انسان یا اسب و استر یا شتر با شمشیر، پی زدن، پی کردن، پی برکشیدن، پی برگسلیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راه بردن
تصویر راه بردن
دست کودک یا شخص بیمار و علیل را گرفتن و او را گردش دادن، کودک را در بغل گرفتن و گردش دادن، به رفتار در آوردن، راه جستن و راه یافتن و پی بردن به جایی یا چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرا بریدن
تصویر فرا بریدن
بپایان رساندن، مسکوت گذاشتن مطلب یا کاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کف بریدن
تصویر کف بریدن
بریدن پارچه و آماده کردن جهت مرده: (آماده فنا را پروای نیک و بد نیست ساعت کسی نپرسد بهر کفن بریدن)، (شفیع اثر)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وا بریدن
تصویر وا بریدن
بریدن قطع کرد: (پس سر وا بریدند آن رالله)، بریده شدن: (عضو گردد مرده کز تن وا برید نو بریده جنبد امانی مدید) (مثنوی. نیک. 53: 5)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرا بریدن
تصویر فرا بریدن
((~. بُ دَ))
به پایان رساندن، مسکوت گذاشتن مطلب یا کاری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ره کردن
تصویر ره کردن
هدایت و راهنمائی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ره کردن
تصویر ره کردن
((رَ. کَ دَ))
رام کردن
فرهنگ فارسی معین